‏نمایش پست‌ها با برچسب آسمان صاف و روشن. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب آسمان صاف و روشن. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

آسمان صاف و روشن



-پیش خودت تصمیم می گیری؛ که هرکاری از دستم بربیاید برای خوشحال کردن شون انجام میدم .با این نیت که می خواهی یه روز خوب رو برای اعضای خانواده ات فراهم کنی.تا به اونا خوش بگذره وآب تودلشون تکون نخوره .سعی می کنی همه کارهارا ازروی برنامه پیش ببری.اول از کارهای خونه شروع می کنی .اتاق هارومرتب میکنی. لباس های شسته شده رواتومی کشی .؛داخل گلدان های خالی شاخه های گل میذاری ؛همه ی این کار ها رو با دل وجان انجام میدی. چند نوع غذا درست می کنی تا بهانه ای نباشه برای بحث های بی مورد. برای ناهار سفرۀ رنگین می چینی وسنگ تمام میذاری. بعد درحالی که - فکر می کنی همه چی داره خوب پیش میره .
اون وقت با یک اتفاق خیلی ساده ؛می بینی که چطورهمه چی بهم میریزه؛نه تنها  هیچ کس خوشحال نیست ؛بلکه سر یک موضوع بی اهمیتی ؛ مثل سوءتعبیراز یک کلمه ؛آتش بزرگی روشن میشه .آتشی که شراره های بلند اون خیلی چیزها رومی سوزونه وبه خاکستر تبدیل می کنه .وتو... تمام زحمت های خودت رو نقش برآب می بینی.خستگی به تنت می مونه ؛ غرورت لگد مال میشه .خرد میشی. دلمرده وافسرده میشی.اونوقته که آروم وبی صدا دنبال یه کنج خلوت می گردی ؛یه جایی برای خودت . سجاده ی نماز؛تنها جایی که احساس آرامش پیدا میکنی به رازونیازمشغول میشی واجازه میدی  واشک ها سرازیربشن . وتو به پهنای صورت اشک می ریزی  ...
در این حال وهوا؛ کسی ازدرون بهت نهیب میزنه ومیگه :بسه دیگه ؛این قدر ضعیف نباش .تو که نهال نازکی نیستی که با یک نسیم تند از شاخه بشکنی .اون همین طور حرف می زنه اما تو دیگه نمی شنوی .
بغض کهنه دست ازسرت برنمیداره.احساس تنگی نفس بهت دست داده .میای کنار پنجره پرده رو کنار میکشی وپنجره رو باز می کنی .خنکی نسیم را روی پوست صورتت حس می کنی .نفس عمیق تری می کشی .وسرت وبالا می گیری به آسمان نگاه می کنی .برخلاف تمام این شب ها امشب؛آسمان صاف وروشن ه -اونقدر روشن که تو میتونی ستاره ها رو ببینی -ستاره هایی که هرکدام مثل یک تکه ازالماس روی چادر شب می درخشند.
انتهای نگاهت رو دنبال می کنی .جایی که روشنایی پنجرۀ خونه ها به سقف آسمان رسیده .یادت می افته یه گوشه ای از این شهر خونه ای وجود داره که همه با اشتیاق در انتظار به دنیا اومدن نوزادی هستن.که با تولدش شادی رو با خودش به ارمغان میاره و تو هم در این شادی سهیم وشریک هستی .شاید سهم تو از این شادی بیشتر از بقیه باشه . واین یعنی خدا هنوز ما رو دوست داره .


باز داری نصیحتم می کنی ؟

نه !!! تو این طور فکر می کنی ؟؟؟



تفریح ساحلی

 موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .