‏نمایش پست‌ها با برچسب اتوبوس شلوغ. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب اتوبوس شلوغ. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

اتوبوس شلوغ

 
اتوبوس شلوغ بود .طوری که تنگ هم به هم چسبیده بودیم و جا برای نفس کشیدن نبود  .یک مرتبه ناله ی خانم میانسالی از بین مسافرا بلند شد ...دخترجوون چرا این قد بهم فشار میاری دستم درد میکنه ؛این دست شکسته رو تازه از گچ بازش کردم ؛اتوبوس که جای درس خوندن نیست .! برمی گردم سمت صدا . دختر جوانی که به زحمت داره از داخل کیف دستی  دفترچه ای را بیرون می کشه .و توی دست دیگه اش کتاب بازشده ...توی اون شرایط  درحال خوندن مطلب  بود .زن میانسال غرولند می کرد . عزیزمن : تواین شلوغی که همه مثل ساردین های داخل قوطی کنسرو؛ بهم چسبیدیم ؛مگه میشه درس خوند .دختربی توجه به نگاه هایی که از گوشه کناراتوبوس به طرفش پرتاب می شد .سؤال پیرزن را بی جواب گذاشت وبه خواندن مطالب دفترچه مشغول شد .زنی هم با  دست چپ؛بچه ی کوچک رو بغل گرفته بود .با دست دیگه اش از دستگیره ی اتوبوس آویزون بود .نگران از فشار وبهم خوردن وتعادلش بود.راستش اتوبوس
اونقدرشلوغ بود ومسافرها همه کیپ هم دیگه ایستاده بودند .که جای هیچ نگرانی نبود .

تفریح ساحلی

 موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .