‏نمایش پست‌ها با برچسب 10/28/11. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب 10/28/11. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

روز دانشجو

 
راننده تاکسی به چراغ قرمز نرسیده توقف کرد. ازداخل کیف پولم اسکناس هزاری درآوردم وگذاشتم روی داشبورت وازتاکسی پیاده شدم ازروکش سفید صندلی های تاکسی مشخص بود راننده آدم وسواسی و تمیزه . دفترچه ای روی داشبورت گذاشته بود ؛ولای هر برگ دفترچه اسکناس ها رابه ترتیب ردیف کرده بود. راننده باقی پول کرایه را از لای برگ دفترچه بیرون کشید وداد.دستم..پول روگذاشتم داخل کیف وپیاده به سمت شمال ولی عصر به راه افتادم . چند قدم بالاترازچهارراه نبش بانک ملت ساختمان شرکت خودنمایی می کند مجتمع هم تجاری است و هم اداری .. امروز صبح وقتی رسیدم جلوی درساختمون برخلاف همیشه دربازنشده بود . رفتم داخل کوچه بن بست وازدِرِپشتی ساختمون داخل مجتمع شدم...جلودر آسانسور سرایدارمشغول نظافت پله ها بود .مثل همیشه درسلام دادن پیش دستی کرد.پرسیدم چرا دراصلی ساختمان را باز نکردی ؟نکنه امروز تعطیل رسمی بوده و من خبر نداشتم ؟!به پهنای صورتش خندید و گفت:نه از اماکن به پاساژها ومغازه دارهای این اطراف خبردادن وگفتن: امروز باید در ِساختمان را ببندید ؛وگرنه اگر شیشه ای شکست ویا خرابی های دیگه ای صورت گرفت ؛ مسؤلیتش پای خودتون یادم افتاد امروز 16آذره ..وروز دانشجو... دکمه ی طبقه چهارم رو میزنم و می رم بالا تا به کارهای روزانه ام برسم . عصروقت برگشتن به خونه حدس میزدم خیابان های اطراف دانشگاه ترافیک شده باشه برای همین تصمیم می گیرم به شلوغی وترافیک برنخورم ...زودتر از شرکت میام بیرون . ازدرپشتی ساختمان میام بیرون وقدم به خیابان انقلاب می گذارم. از دیدن این همه نیروی مسلح کنار پیاده رو...وچهار طرف ؛ چهار راه ...پارک دانشجو ....شوکه شده ام ...  رد شدن ازکناریونیفرم پوش های نظامی ودیدن پوتین های سیاه ...واسلحه ...وزره .... برام سخت ه گیج ِ گیج شدم ..برای یک لحظه از یادمی برم کجا هستم واین همه نیروی زره پوش با ....باتوم واسلحه.... وسط شهرچیکار می کنند !

تفریح ساحلی

 موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .