‏نمایش پست‌ها با برچسب تلفن همراهم زنگ می خوره ...گوشی رو برمیدارم. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب تلفن همراهم زنگ می خوره ...گوشی رو برمیدارم. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۲ بهمن ۴, جمعه

توهم

 مشغول پذیرایی  از مهمون هستم ...تلفن همراهم زنگ می خوره ...شماره مامانه ...سلام میکنم .سلاممو بی جواب میذاره  ...حالشو می پرسم ...سرم غر میزنه  ...
مامان :همه بچه دارن ؛منم دارم . دلمو خوش  کردم به شما خرس گنده ها ی بی خاصیت که به هیچ دردی ام نمی خورید .
من : مامان جان حالت خوبه ؟؟؟
مامان با ناراحتی  و غیض میگه : مگه تو فضولی ؟ !!! من :-(
من : نه نیستم ...حال و احوال پرسیدنم چه ربطی به فضولی داره ؟؟؟!
مامان میگه : شماها نمیگین  یه سراغی  ازمادرمون بگیریم ؟؟؟  پاک منوکنارگذاشتین !!!
من : مامان جان ما کی همچین جسارتی کردیم ...شما تاج سرید  ...باز چی شده ؟

مامان :خاک برست کنن دنیا رو آب ببره تویکی ازهفت دولت آزاد و خواب می بره ...
 من :باشه مامان جان  الان تو خونه مهمون دارم بعد بهت زنگ می زنم .خاک برسر خرت کنن .کی از من مهمتر .دزدا زدن شیشه حیاط خلوت و شکستن .کلی خرت و پرت به اضافه هوا کش و دزدیدن.....تتتتققققققققق ...گوشی رو کوبوند  ...

از مهمونمعذر خواهی میکنم و آشپزخونه رو می سپرم دست دخترا همراه سیبیل سوار ماشین میشم و راه میفتیم  سمت خونه مادرم ...بین راه دلشوره و دلهره و نگرانی به قلبم چنگ انداخته بود  ...خدایا چی شده ...مگه توی حیاط خلوت جز چند متر شیلنگ کهنه آب  چیز دیگه ای هم بوده که دزدا وسوسه دزدی به سرشون زده  ؟؟؟!

جلوی درخونه هستم بعد از نفس عمیقی زنگ  خونه رو می زنم .کسی جواب نمیده . شماره خونه رو می گیرم .بوق اشغال میزنه .خدایا دارم از نگرانی سکته می زنم . تلفن همراهشم ؛همیشه خاموشه یا این که شارژ نداره ...یا فراموش کرده روشنش  کنه ...بعد از چند بار زنگ خونه وبه گوشی تلفن ... بلاخره گوشی و برمیداره ...میگم مامان جان خوبی ...؟ میگه ؟آره انتظار داری مرده باشم ؟؟؟!
من :داشتم سکته می کردم درو باز کن پشت دریم
مامان : تو دیگه از کجا پیدات شد ...من :-(
فاصله طبقه دوم تا دم در حیاط کمتر از یک دقیقه است ....اما ما با وجود باد و سوز و سرما یک ربع پشت در منتظر موندیم و بعد ازاین که کلید و داخل قفل در حیاط انداخت تازه متوجه شده که کلید در زیر زمین و به جای در ِحیاط آورده ...دوباره میره بالا بعد از کمی اتتظار کشیدن دست آخر دربازمیشه ... با نگرانی نگاهی به حیاط و حیاط خلوت انداختم .هیچ چیزی عوض نشده بود ...میگم مادرمنکه مردم و زنده شدم خدا رو شکر خودت سالمی و دزدی هم درکار نبوده ...چشم غره ای رفت بهم که اگه دزد اومده بود و منو کشته بود تو خوشحال می شدی ؟ !!!

 

تفریح ساحلی

 موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .