‏نمایش پست‌ها با برچسب پیاده روی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب پیاده روی. نمایش همه پست‌ها

۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

پیاده روی


 
 صبح خیلی زود ازدر خونه اومدم بیرون .هوا ی تازه به صورتم می خورد .بارون از شب قبل شروع شده بود وهنوزم ادامه داشت .صدای ریزش آب بارون -جدول پُرآب  .اماآسمان هنوزدلش باز نشده بود ..هوا ابری بودوهر لحظه انتظار رعد وبرق می رفت .به نظر می رسید :دوباره می خواهد بارون بیاد. زمین خیس بود ومرطوب هنوزروی برگ های تیز وکوچک شمشاد های کنار پیاده رو قطرهای باران مثل به چشم می خورد !
.نفس عمیقی می کشم وریه های خودم را پُر می کنم از هوای وپاک تمیز .خیلی دلم می خواست یکی دو ساعتی پیاده روی می کردم.یادم افتاد باید حتماً می رفتم شرکت وباقی مونده ی کارهای دیروز رو تحویل میدادم اگر دیر می رسیدم ؛. باچهره ی بد اخم وجدی خانم محمودی منشی شرکت روبرومی شدم .اولش فکر کردم ؛زنگ می زنم به دفتروبهش بگم ،مادربزرگ سالخورده ام بیماره ونمی تونم بیام سرکاربرام مرخصی رد کنه ! یادم افتاد، هفته پیش مادربزرگم مریض شده بود وبه همین بهانه سه روز مرخصی گرفته بودم دوباره فکر کردم ،بهش بگم ، نیما پسرم آنفولانزا شده باید ببرمش پیش دکتر ! ولی نه باورش نمی شد ،چون اصلاً نیما با من زندگی نمی کرد. وما دوتا بارها سر این موضوع با هم زیاد دردل کرده بودیم .
وسوسه پیاده روی کلافه ام کرده بود سلول های خاکستری مغزم جرقه ای زد و به این فکر افتادم که بهش بگم : پدرم از سفر برگشته و باید برم به دیدنش.باز. دیدم نه ...اینو دیگه اصلاًباورش نمی شد . چون خبر داشت : پدرم تازه به سفررفته و به این زودی ها از مسافرت بر نمی گرده !پس مجبورم بااین هوای خوب ولطیف وارد یک محیط سر بسته بشم وبا همکاران عزیز سیگاریم مُدارا کنم .هر یک ربع به یک ربع سیگاری آتش کنندمثل دود کش باهر پک دود غلیظی از بینی وحلق شون خارج کنند-واین دوستان در این مورد با هم مسابقه هم بگذارند .



 

تفریح ساحلی

 موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .