۱۳۹۶ شهریور ۳۱, جمعه

باغ رویا



                                                                   

 
دلم یه رویای شیرین میخواد .
رویای قبل از خواب تاچشامو ببندم و خودمو رها کنم وسط ئ باغ سرسبز پردرخت 
...با صدای اب رودخونه ای که وسط باغ جاری شده  .خودمو لابلای درختان سپیدارمی بینم باد ملایمی در حال وزیدنه باداز لای شاخه ها عبور میکنه ...من این صدا را خیلی  دوست دارم .صدای به هم پیچیدن شاخه ها ...کمی دورتر؛ باغچه ای کوچک درست شده با بوته های گلرز که عطر گلهای رزمحمدی فضای باغ و پر میکنه .گوشه دیگه ای ازاین بهشت زیر سایه درخت نارون باغبون مهربون تخت چوبی گذاشته  روی تخت قالیچه  دست بافت پهن  کرده با سماورذغالی روشن کنارش  سینی توی سینی چند تا استکان و قوری و قندان گذاشته .دلم یه استکان چای داغ میخواد. می شینم روی تخت از سینی تمیز قلمکاری شده فنجون کوچکی برمی دارم و برای خودم چای یک رنگ میریزم ...چای با عطر بهارنارنج.



                                                    


۱۳۹۶ شهریور ۱۱, شنبه

رفت





  کامپیوتر .گوشی موبایل .ماهواره نداشت .ولی  کتابخانه چرا ! ... روزی که رفت تنها چیزی که با خود برد؛کوله باری از اندوه و دل نگرانی های بی مورد بود .

 

بخند





بخند عزیز دلم .بخند و شاد باش .
.
 

آدمی ست دیگر؛ به همین لبخند های زیبا دلخوش است .
 
 
 
 
 

 

۱۳۹۶ شهریور ۸, چهارشنبه

خونه ....





  

خونه یعنی اسم شهری که تو شناسنامه ات ثبت شده ....خونه یعنی جایی که متولد شدی قد کشیدی و بزرگ شدی ...خونه یعنی جایی که توئ محله اش مدرسه و دبیرستان رفته باشی ....با دوستای قدیمی هنوز در ارتباط باشی.... خونه یعنی وقتی صبح از در بیرون میای چشم تو چشم همسایه چندین ساله ات سلام صبح بخیر بگی و روزت ُبا لبخند شروع کنی ....خونه یعنی بعد ئ روز کاری خسته کننده ؛بری خونه و خودتو به ئ فنجون چای داغ مهمون کنی ......هیچ کجا خونه ی خود آدم نمیشه !!! 



فصل داره عوض میشه ...هوا کم کم رنگ و بوی پائیز به خودش گرفته!

تفریح ساحلی

 موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .