۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

خونه قدیمی مادر



حال و هوای خونه ی قدیمی مادر رنگ وبوی تنهایی به خودش گرفته  ...بوی غم .طعم سکوت .سالهای دور روزهای تعطیل برای دورهم بودن لحظه شماری میکردیم ... منو داداش امیر وخواهرم گلم با بچه ها ی شیطونش خونه مامان جمع میشدیم برای گفتن و خندیدن و شاد بودن . بچه ها هم ازاین فرصت استفاده  می کردن و حسابی توی حیاط  نقلی و کنار حوض مرمر توپ بازی و طناب می زدند .حالا چند سالی ازاون روزها گذشته بچه ها بزرگ شدن .هرکدوم برای خودشون پدر و مادر شدن  .هرکدوم گوشه ای از این شهر شلوغ روزگار سپری می کنند ...حالا مامان مونده و یه دنیا تنهایی . 
هفته ای یکی دوبار به مادر سرمیزنم .هنوز از لابلای سنگ های خاکستری  میشه هیاهوی بچه هاو خنده بزرگترهای را  شنید.
امشب اومدم  خونه ی مامان می خوام شب و پیش ش بمونم تا ازتنهایی دربیاد ...مدتیه تنهایی وسکوت خونه اذیتش میکنه ...شایدم یه جور ترس باشه... باورت میشه مامان بترسه ؟ لابد با خودت فک میکنی  خب پیر و ضعیف و ناتوان شده اینکه دیگه غصه خوردن ندارد . راست میگی مامان  خیلی از سالهای جوونیش فاصله گرفته ..ولی آدما وقتی پیر و تنها میشن مثل بچه ها احتیاج  به مراقبت دارند
!

هیچ نظری موجود نیست:

تفریح ساحلی

 موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .