۱۳۹۶ دی ۱۴, پنجشنبه

ه

همه آرزوهای قشنگتَ با خودت دفن کردی
همه ارزوهای مادرهم با خودش دفن شد
قلبم اتیش می گیره وقتی می بینم
طوفان خیلی ازآرزوهای من 
 تو
 مادرمون رو باخودش برد دفن کردزیر خروارها خاک
عزیزترینم
ای کاش ازخودت یادگاری به جا میذاشتی

 وقتایی که دلتنگت میشم با بوئیدن و بوسیدنشون قلبم آروم میگرفت
لعنت به این روزگار
لعنت
عزیزترینم

هنوز طعم بهار جوانی را نچشیده عمرت خزان شد و به زمستان رسید
لعنت به روزگار
لعنت و نفرین به طوفان!!!!

۱۳۹۶ آذر ۲۷, دوشنبه

هوای پاکم آرزوست



خبری از بارش برف و بارون نیست ...
هوای تهران به شدت آلوده و کثیف شده
طوری که نفسم تو سینه حبس و به شماره افتاده
ازسوزش چشم وگلو و آبریزش بینی اعتراض ندارم
ازگرونی وشرایط بد اقتصادی که همگانی شده هم شکایتی ندارم !

۱۳۹۶ آبان ۲۷, شنبه

زلزله کرمانشاه





غروب دلگیر پاییزی ...غروب مه آلود و غبار گرفنه
چشمای دنیا بسته است ...عدالت وجدان  خواب ابدی فرو رفته
خورشید زیر ابرهای نا عدالتی پنهان شده
قهر طبیعت ...سیل ...زلزله ...جنگ ...جنگ ...
آواره گی ...بی سر پناهی ...نا امیدی تنهایی ...بغض های گره خورده
خانه های ویران.شده..سقف های فرو ریخته
دیوارهای ترک خورده ...قاب های شکسته روی دیوار
تولد های نا تمام
جنازه های زیر آوار مونده
تبعیض و تبعیض و تبعیض .

درعوض هم دلی های مردم مهربان با مردم بی پناه زلزله زده !!!
 

۱۳۹۶ آبان ۱۴, یکشنبه

خاتون




زمانی خونه ای بود باآدم هایی که دوستشون داشتم .
اما حالا رفتن دیگه نیستن. خونه ای بود بااتاق های تو در توی ؛ولی ساکت و دنج .
زمانی خونه ای بود با یه حیاط نقلی و یه درخت نارنج که روی هرشاخه اش تعدای گنجشک می نشست

زمانی خونه ای بود که خاتون خونه ؛به تراس کوچکش بهار خواب می گفت
اون زمانا یعنی سالها ی ابری تنها صدایی که ازپشت دیوارهای خونه شنیده میشد ؛
صدای شکستن بغض خاتون خونه بودکنار جا نماز ترمه همیشه پهن شده روبروی پنجره قدی

حالاروی شاخه های خشکیده درخت نارنج جای برگ های سبزش تارعنکبوت تنیده شده...
باغچه خالی از گل و خونه بدون خاتون مهربون .

۱۳۹۶ آبان ۹, سه‌شنبه

گم کردم

 
 



نخست دیرزمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی بازگرفتم
در پیرامون من همه چیزی به هیأت او درآمده بود.
آنگاه دانستم که مرا دیگر از او گریز نیست.




احمد شاملو






 

۱۳۹۶ آبان ۲, سه‌شنبه

باغ نارنج همسایه




حس تنهایی  بیشتر از تنهایی آزار دهنده است
بعد از سالها زندگی مشترک تازه فهمیدم که چقدر تنها هستم .
تنها و بدون حامی .


 

۱۳۹۶ مهر ۲۱, جمعه

روز مره



غروب جمعه های لعنتی ...
سپیده دم روز شنبه ...
صدای خش خش جاروی مرد پاکبان

همه چی تقریبن مثل همیشه است ...بدون کم و کاست.




 

تفریح ساحلی

 موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .