۱۳۹۸ بهمن ۲۱, دوشنبه

قهوه تلخ

امروزم گذشت ...احساس میکنم پوچ و به درد نخور هستم..روزها کار خاصی برای انجام دادن ندارم ...مثل هر روز صبح دیر از خواب بیدار میشوم ...حوصله دل کندن از رختخواب را ندارم ..رقبتی به بیرون رفتن از خونه ...حتی یرای خرید مایحتاج روزانه نمی بینم خیلی میترسم ...ترس از تنهایی و بیماری ...
خدایا کمکم کن تا آخرین نفس رو پاهای خودم بایستم ...بیمار و زمین گیر نباشم ...
خدایا به تو پناه میبرم در روزهای سختی و تانوانی ...
خدای مهربونم تا آخرین لحظه دستمو بگیر و یاورم باش ...
امروزم گذشت وشب به آخر رسید درست مثل نوشیدن یک فنجان قهوه تلخ ..!


دکتر دینایی

دکتر دینایی _

لحظه از آینده  میاد و به گذشته افزوده میشه 


حالا ما در جهانیم یا با جهانیم ؟؟؟؟

۱۳۹۸ شهریور ۲۴, یکشنبه

از متن های ارسالی

وبا و عبا. شنیدم که رندی به عهد قدیم. بیامد به نزدیک شخصی حکیم. بگفتا تو مردی جهاندیده ای. در اقصای عالم تو گردیده ای. بفرما که در بین نوع بشر. چه دردی بود بدتر و پر خطر. شنیدم که آن شخص نیکو نهاد. جواب سوالش بدین گونه داد. بگفتا که در بین نوع بشر. دو بیماریند پر ز شر و خطر. وبا هست اول بلایی قدر. فتد همچو آتش به نسل بشر. و بعد از وبا درد دیگر عباست. که خود عامل درد و رنج و بلاست. چو شیطان به زیر عبا پا نهاد. عبا گشت کانون جهل و فساد. عبا را کنون پرچم جهل دان. فساد و جهالت بزیرش نهان. چو حاکم شود بر دیاری عبا. در آن نشنوی غیر صوت عزا. وبا و عبا مثل یکدیگرند. که در آفرینش ز یک گوهرند. وبای جهالت ز زیر عباست. که خود منشا درد و رنج و بلاست. امان از عبا و امان از وبا. که شد ملت ما بدان مبتلا...

۱۳۹۷ آبان ۲۲, سه‌شنبه

عزیز دلم


  سالها ست منتظرم ...منتظرم شاید روزی برگردی  . هنوزلحظه ای صورت مهربونت ازنظرم دور نمیشه

یکی ازروزای سرد زمستون نزدیک غروب که خونه رنگ و بوی آفتاب نداشت برای رفتن از خونه آماده شدی  وقتی داشتی ازدر حیاط بیرون میرفتی هنوز قدم به کوچه نگذاشته یک لحظه برگشتیِ به پنجره بسته برای آخرین بار نگاه کردی 
انگار می دونستی که سفر بی بازگشت داری َ..
ازپشت شیشه با چشمای اشک الود تا انتهای کوچه بدرقه ات کردم .




تفریح ساحلی

 موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .