۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

زندگی به نام خیابان یک طرفه


 

 امروز اول ماه آذره ِِِِِ ... فصل پاییزهم  داره به آخراش نزدیک میشه  ...چند ساعتی از طلوع خورشید گذشته ...کوچه آروم و خلوته ... صدای خش خش برگ های زرد وخزان شده زیر قدم های رهگذری خسته شنیده می شد  .هوا پر بود از آفتاب دلچسب پاییزی؛ آفتاب که با تابشی ضعیف  به خاک مرطوب جان می بخشید ...کنار پیاده رو.کودکی شاد و فارغ ازدنیای آدم بزرگا  ها با کوله پشتی پرشده ؛از آرزوهای کوچک دوست یافتنی
 

همراه با مادراز کناردیوارسنگ چین شده عبورمی کرد.پسرک، موهای سیاه و براقی داشت و آنها را سپرده بود به دست باد ملایم پاییزی وخودسبک بال در کوچه باغ های خیال با اسب چوبی ،پرواز می کرد.به اقتضای سن خود وعجله ای که برای رسیدن داشت .می دوید ؛تا هرچه زودتر خود را به انتهای کوچه برساند.  به نیمه راه کوچه نرسید ه  ؛با لحن کودکانه از مادر سؤال کرد.مامان آخر این کوچه به کجا میر سه ؟ مادر: به سؤال پسرک ؛که بیشتر از جانش؛دوستش داشت ؛گفت :عزیزم !انتهای کوچه، به خیابان یک طرفه ای ختم می شود ،خیابانی  که هرگز درطول مسیرآن راه برگشتی برایمان وجود نخواهد داشت .این خیابان یکطرفه زندگی نام دارد .باید مسیررا درست انتخاب کنیم . .
 
 
 

 

هیچ نظری موجود نیست:

تفریح ساحلی

 موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .