۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

زردی من از تو

زردی من از تو سرخی تو ازمن.
یادم میاد اون سالهای دور.زمانی که شادی های کودکانه ی ما رنگ وبوی خاص خودش روداشت. ما دختر وپسرهای فامیل .از قضا دریک محل با هم همسایه  بودیم .
یک هفته پیش ازچهار شنبه سوری ؛امیربرادرم به همراه حسین ؛پسردایی مجید می رفتن دنبال بوته وبوته جمع آوری میکردند. بوته های جمع شده رو میذاشتن زیرزمین منزل ما چون منزل ما داخل یک کوچه بن بست کوتاه قرارگرفته بود .برای همین راحت میشد اونجا بوته روشن کرد ومزاحم کسی هم نشدیم .
طرف های عصر. بچه های فامیل جمع میشدیم خونه ما .دم غروب که میشد بوته ها رومی بردیم داخل کوچه وبه سه قسمت مساوی تقسیم می کردیم . لحظه روشن کردن بوته ها که میشد؛ بزرگترها هم به جمع ما اضافه می شدند .وبه نوبت واز روی آتیش می پریدیم .دوسه ساعتی خوش بودیم .وقت پریدن از روی آتیش می خوندیم .
زردی من از تو سرخی تو از من
بعد ازخاکستر شدن بوته ها. 
هر کدام از ما بچه ها دوتا فشفشه می گرفتیم تو دستامون .
با روشن کردن فشفشه ها ؛شادی کودکانه ی ما به اوج خودش می رسید .
خنده ها وشادیها ی کودکانه ای که بی بهانه بود .وبی ریا

هیچ نظری موجود نیست:

تفریح ساحلی

 موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .