۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

جای خالی پدر

هیچوقت نشده منم روزمادر خوشحال باشم ...اسم مادريا روزي به نام مادر را که میشنوم غصه ام میگیره ...دل تنگ شده و اشک از چشمام بیرون می ریزه ...تو تنهایی به حال خودم زار می زنم ...زار میزنم به یاد تنهایی خیلی ازآدما ...تنهایی دختربچه ها ...بی اختیار یاد مهشید دختر کوچولوي یکی از دوستان میفتم ... دخترک که حالا خونه مادربزرگ پیرش زندگی میکنه ...یا اصلن یاد مهشیدها میفتم که مادرشون و از دست دادن و هر روز به بهانه آغوش گرم مادر همه کنج دلشون و مي گردن و زیرو می کنن و آخرمبه هیچ میرسن.... دست آخر پناه می برند به اسباب بازی  و عروسک های گوشه اتاق شون ...

یا روزی به اسم روز پدر؛ آخ که چقدر تو این روزا دلم میگیره ....قلبم تیر میکشه برای بچه هایی که پدر بالای سرشون نیست ...بچه هايي که پدر از دست دادند ....و بچه هایی که هيچوقت خانواده نداشتند ...بچه هایی که در حسرت آغوش گرم خانواده شبها ی بی ستاره رو با گریه به صبح رسوندند ...اصلن چرا باید روزی به اسم مادر ....یا پدر رو جشن بگیریم ؟...مگه ميشه جبران يک شب بيداري مادر ، یا لحظه ای از رنج پدر رو جبران کنیم...اصلن چه لزومی هست به اين جشنها ..
چرا باید این روز ها را فریادکشیم ...فرياد بکشيم که چی ...دل بچه های بی خانواده را به آتیش بکشیم ؟ دل کوچيکشون و غصه دارکنيم ...ياد آوري کنيم تو ازداشتن مادرويا پدر محروم هستي وغمگينشون کنيم براي نداشتن مادر و نبودن پدر ؟؟؟؟!!!


هیچ نظری موجود نیست:

تفریح ساحلی

 موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .