paeez2
۱۳۹۶ مهر ۳, دوشنبه
مادرم
یه صبح پاییزی ماه مهر.چهارم ماه محرم
با همه مهرو مهربونی که تو چشمای مهربونت موج میزد
با آرامشی مثال زدنی ؛بدون گفتن کلامی حتی یه اه
چشمای قشنگت روی دنیا بستی برای همیشه به خواب رفتی !
مامان عزیز دلتنگ عطر چادر نمازت هستم ...دلتنگ صدای مهربونت .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
تفریح ساحلی
موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .
حمل یک جسم خسته
دستم را گرفته بود و می کشید و بااصرارمی گفت :فقط یک بار با من بیا تو این جلسات شرکت کن ؛بعد که بیرون بیایی احساس غریبی داری زندگی را طور ...
به بهانه ی سال نو
به روزهای پایانی اسفند ماه نزدیک شدیم.یک سال گذشت ...سالی که روزهای روزهای تلخ و شیرین داشته .روزهای تلخ وشیرینو ازسر گذروندیم .روزهای...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر