۱۳۹۶ مهر ۷, جمعه

عجله داشت




خیلی زود رفت .خیلی جوون بود ...انگار برای رفتن عجله داشت .عاشق امام حسین .یادمه پیش ازرفتنش ؛سالها قبل اول محرم مریض شد ...طی چند روز چندین دکتر عوض کردیم ...هشتم محرم حالش خیلی بد شد  بردیمش بیمارستان .اورژانسی پذیرش شد.عفونت تمام بدنشو گرفته بود و دکتر مژدهی گفتن امیدی به زنده بودنش نیست مگه یه معجزه نجاتش بده . بیهوش بود.یعنی بدنش هیچ واکنشی درمقابل معاینه پزشکی نشون نمی داد .بعد ازمعالجه اولیه  به دستوردکترمژدهی فوری تو اتاق ایزوله بستری شد .اونزمان دانشجوی دانشگاه آزاد بود بیماریش و حصبه تشخیص دادن .عفونت راه گلو و سینه اش بسته بود زبون از شدت ورم به کام چسبیده بود .

بستری شد و پنجره اتاقش رو به خیابون بود ...شب هنگام.وقت رد شدن دستجات سینه زنی چشماشو نیمه باز کردبه من اشاره کرد که برم بالای سرش .با صدایی نامفهوم گفت من شفا گرفتم .برو بیرون از اتاق انتهای سالن اشپزخونه است  نذری قیمه اوردن کمی برام بگیر بیار .من گیج شدم نمی دونستم چی بگم فقط با اشک از اتاق جارج شدم و از پرستاری ادرس اشپزخونه رو خواستم درکمال ناباوری گفت انتهای سالن اشپزخونه است فک کرد اب جوش میخوام گفتم نه برادرم ازم خواست برم براش نذری بیارم .پرستار با چشمای بهت زده گفت اتفاقن همین چند دقیقه پیش برامون نذری قیمه اوردن .ولی برادر شما نمی تونه چیزی بخوره اخه به هر دو دستش سرم وصله . ولی شما میتونی چند تا دونه برنج با قاشق له کنی و بمالی روی لباش......

ادامه داره ....

هیچ نظری موجود نیست:

تفریح ساحلی

 موتور سواری امیر حسین و ایلیا جان . ساحل شهسوار .